مسلمانان عموما ( چه د رگذشته و چه در حال ) معتقد و منتظر نجات دهنده ای هستند که عزت و شوکتشان را به آنان باز می گرداند و هر چه را که ستمگران نابود کرده را اصلاح می کند و نشانه های دین را برای امت دوباره زنده می کند . و این نجات دهنده واصلاح گر ، همان امام مهدی سلام الله علیه است که جدش رسول اکرم صلی الله علیه و اله بشارتش را داده و فرموده " اگر از دنیا یک روز بیشتر باقی نماند ، همانا خداوند ان روز را طولانی می گرداند تا مهدی که از فرزندانم است ، نمایان شازد ، نامش هم نام من است ، زمین را پر از عدل و داد می کند و پس از آن که پر از عدل و ستم شده باشد "
این مصلح بشریت ، مورد نظر هر سه آیین بزرگ " یهودیت ، نصرانیت و اسلام " می باشد . همه این ادیان انتظارش را می کشند و روایات زیادی را که مورد تایید شان است ، درباره اش یاد می کنند .
بنده در اینجا بنا ندارم درباره حضرت مهدی از نظر تاریخی یا احادیث نبوی ، بحث کنم ، ولی می خواهم عقیده اهل بیت را در احکام و عقاید اظهار کنم ، عقیده ای که با اوضاع و پیشرفتهای زمان ، سازگار است .
امور مادی تا اندازه ای چشم و گوش مسلمانان ، یهود و نصاری را پر کرده و آنان را از دین دور ساخته ، مثل اینکه در زندگیشان گرفتار مذاهب الحادی ، مادی و لیبرالی شدند و لذا عقیده معنوی و روحیشان ، تضعیف شد و در پی راه حل هایی می گردند .
از انکه بگذریم ، جنگهای خونینی که بشریت را ناتوان کرده ، علی الخصوص مستضعفین جهان ، انهایی که هزاران هزارشان به خاطر گرسنگی جانشان را از دست داده اند و ستمگران کوتاه نمی آیند ، بلکه مدام دنبال این هستند که کدامشان سلاح های خطرناک و ویران کننده ای دارند تا بتوانند ملت ها را در ابعاد فرهنگی ، اقتصادی و تکنیکی به بردگی خود در آورند .
اگر اروزیی در کار نبود و انسان امید به آینده ای بهتری نداشت که بتواند عدالت و امنیت و کرامت را به وی ببخشد ، این دنیا و زندگیش نه بویی داشت و نه معنایی .
و اگر ایمان مسلمانان به خدای متعال نبود که وعده داده است دینش را یاری کند تا بر تمام ادیان سیطره داشته باشد ، یاس و نومیدی در نفوس مردم محکم می شد .
همین ایمان است که نشاط و زنده دلی و ارزوی فردای بهتر و دوست داشتن زندگی را در انسان ها روشن و می کند و انان را به انتظار فرج و گشایش پس از عسر و شدت می کشاند .
این است مهدی ، ارزوی مسلمانان بلکه ارزوی انسانیت .
"ما هرگز با شما وحدت نمی کنیم مگر آن روز که آیت و معجزه شما ظاهر شود " گفتم چه آیتی ؟ گفت: مهدی ، همان کسی که ادعا میکنید زنده است و از دیدگان پنهان . تنها اگر او بیاید ما با شما وحدت می کنیم و عقیده تان را باور می کنیم.
این نتیجه گیری درد ناکی است ولی بهرحال حقی است که راه گریزی از آن نیست .
همینطور است ، هر گز این امت ، منسجم نمی شود جز با ظهورش و اگر فرض کردیم که بیشتر اهل سنت با ظهور امام زمان ، به سوی اهل بیت روی می آورند ولی بی گمان ، همیشه در میان امت برخی معاندین و انکار کنندگان تا روز مرگ ، وجود خواهند داشت تا در کنار دشمنان اجداد مهدی و شیعیانش و پیروانش قرار گیرند و از ظلمی که بر آنان شده یا سکوت کنند و یا با قاتلین هم آهنگ شوند و انعکاس صدایشان باشند و از آنچه از انان به ارث برده اند پیروی کنند .
دیروز در تاریخ مشاهده کردیم که ابن عمر که به حسین بن علی در انقلابش و نهضت علیه یزید بن معاویه خرده می گرفت و اعتراض می کرد . و هنگامی که اهل مدینه از بیعت با یزید ، سرباز زدند ، از انان جدا شد و به فرزندان و خاندانش دستور داد که همچنان بر بیعت یزید پا بر جا بمانند و تبعیت از اهل مدینه نکنند ، گویا بقای دین و سلامت آن در جهاد و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکم ظالمی همچون یزید و حجاج و صدام نیست بلکه مهم این است که دست اطاعت به حاکم را در دستش گذارد و از اجتماع مسلمین دوری نجوید هر چند ، چنین ظالمانی ، حکومت کنند .
و امروز هم می بینیم در حالی که مفتی دربار سعودی اعلام می کند که خوردن ذبایح شیعه ، جایز نیست و آنها تبهکار و مشرک اند و نمی شود با آنها ازدواج کرد یا به انها زن داد ، در همان حال به سپاهیان بیگانه در حجاز ، خیر مقدم میگوید و از آنها استقبال می کند و نسبت به عکس های برهنه سربازان زن آمریکایی در حین گرفتن حمام آفتاب کنار دریا ، عکس العملی نشان نمی دهد و آزادی کامل آنها را در کشور اسلامی تامین می کند و صلح با اسرائیل را کار خیری تلقی می کند که این نتیجه اطاعت از دستورات والیان آل سعود است .
پس چگونه منتظر قدوم امام مهدی علیه اسلام نباشیم و چگونه از خداوند نخواهیم ، به ظهورش تعجیل فرماید تا عدالت را گسترش داده و ظلم و ستم را از زمین بر دارد .
اروپا را می گذارم توی شکم گرسنه آفریقا
قطب جنوب می چسبد به استوا
یخها آب می شوند
پنگوئن ها و خرس های قطبی هی برایم خط و نشان می کشند
امریکا را آنقدر پاک می کنم تا میشود یک نقطه کوچک
بعد میشود مثلا یک روستا در کوبا
صحرای خشک و سوزان می شود اقیانوس اطلس
با یک قطار شتر که در آن سر گردانند
حالا بیا تو برای این جهان نقشه ای بکش
مرحوم کلینی در کتاب کافی، به اسنادش از یونس بن یعقوب نقل می کند که او گفت: جمعی از اصحاب امام صادق علیه السلام از جمله حمران بن اعین، محمد بن نعمان،هشام بن سالم و طیار در محضر حضرتش گرد آمده بودند . هشام بن حکم که هنوز جوانی نورس بود نیز در میانشان حضور داشت. حضرت، خطاب به هشام فرمود: ای هشام ! خبر نمی دهی که با عمرو بن عبید چه کردی و چه از او پرسید ؟"
هشام عرض کرد: ای پسر رسول خدا ! شما را بسیار بزرگ می دانم و از سخن گفتن در محضر شما شرم دارم، به طوریکه زبانم در برابرت گنگ می نماید
امام علیه السلام فرمود: چون شما را دستوری دادم انجام دهید
هشام لب به سخن گشود و گفت: از مجلس بحث عمرو بن عبید در مسجد بصره با خبر شدم ، اهنگ بصره کردم و روز جمعه به انجا رسیدم . حلقه درس بزرگی در مسجد بر قرار بود و مردم از عمرو پرسشهایی می کردند . در میان جمعیت ، راهی باز کرده ، جلو رفتم و نشستم. سپس خظاب به عمرو گفتم :
آیا چشم داری؟پسر جان! این چه پرسشی است؟ چرا از چیزی که خودت می بینی ، می پرسی ؟
پرسش من همین است، ایا چشم داری ؟گرچه پرسشت احمقانه است ، اما ... آری ، چشم دارم .
به چه کارت می آید ؟با آن ، رنگها و اشخاص را می بینم و تشخیص می دهم .
بینی هم داری ؟آری
به چه کارت می آید ؟با آن بو ها را استشمام می کنم .
آیا دهان نیز داری ؟آری !
با ان چه می کنی ؟غذا می خورم و مزه آن را می چشم .
گوش داری ؟آری !
با آن چه می کنی ؟صداها را می شونم
قلب نیز داری ؟اری !
با ان چه می کنی ؟
به وسیله آن ، هر آنچه اعضا و حواسم درک می کنند ، امتیاز و تشخیص می دهم .
مگر این اعضای حسی و ادراکی ، تو را از قلب بی نیاز نمی کند ؟نه !
چطور بی نیاز نمی کنند و حال انکه همه ، صحیح و سالم اند ؟پسر جان ! وقتی ان در چیزی که حس می کنند تردید داشته باشند ، در تشخیص آن به قلب مراجعه می کنند تا یقین ، حاصب و شک باطل گردد
آیا خداوند قلب را برای شک و حواس قرار داده است ؟اری
پس قلب باید موجود باشد ، وگرنه برای حواس یقینی حاصل نمی شود .
اری !
ای ابامروان ! خداوند تبارک و تعالی، حواس تو را بی امام، رها نکرده و برای ایشان، امامی قرار داده است، تا صحیح را آشکار و شکشان را به یقیین تبدیل کند، حال، این خلایق را در شک و حیرت و اختلاف رها نموده و امامی بر ایشان منصوب نکرده تا آنان را از شک و تردید خارج سازد ؟
عمرو مدتی خاموش ماند. سپس روی به من کرد و گفت " اهل کجا هستی ؟" پاسخ دادم ؟ کوفه . گفت :" پس تو هشام بن حکمی ! " سپس مرا در آغوش گرفت و در جای خود نشانید و خود کنار رفت و دیگر چیزی نگفت تا من برخاستم .
در این هنگام امام صادق علیه السلام خندید و فرمود ؟" ای هشام ! چه کسی این مطالب را به تو اموخته؟
هشام پاسخ داد چیزی است که از شما یاد گرفته ام. حضرت فرمود :" به خد قسم این مطلب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است .
چند نکته
اول. ظاهر استدلال هشام که مورد تایید امام نیز هست مطابق با برهان عنایت است
دوم. این فرموده امام که به خدا قسم این مطلب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است بر این موضوع دلالت دارد که حکم عقلی با گذشت زمان متغیر و با تفاوت امتها مختلف نمی شود .
سوم. در آیات و روایت ، مراد از قلب ، قوه عاقله است . بر این مبنا ان چه حواس ظاهری درک می کنند ، صرف تصور و ظاهر اشیاء است . تمام این حواس ، در حقیقت از شئون عقل اند و عقل ، اصل انها است که اگر نبود ، انها نیز تباه می شدند و در نتیجه ، بدن از بین می رفت . به همین ترتیب اگر حجت خداوندی نیز نبود ، زمین و اهلش تباه و نابود می گشتند .
"ن" یعنی نیاز ، یعنی عطش بی کسی و بی یاوری ، ا« هم در این وانفسای بهت انگیز و در این ظلمت سرای نفاق و فساد و ستمگری زمانه ..
"ت" یعنی تلاش، یعنی تلاش برای تمهید اسباب ظهور ، از تزکیه و تهجد و تقوی گرفته تا چشم به راهی آن یوسف بازار شیدایی ...
"ظ" یعنی ظهور قسط و خیزش عدالت ، د رنهایت ظهور ستم و ظلم...
"ر" یعنی رهایی ، یعین رحمت در سپیده دم رجعت ، آن قیامت صغرا ، آن تجلی انوار ربوبیت در پهنه شعف زای مدینه فاضله ...
پس ای منتظر ! ای مرارت کشیده و هجران دیده ! نیاز را از عطش سیراب کن و جهادی نما تا در جولانگاه ظلم و ستم ، صراط قسط و عدالت را بیابی و بر قله رهایی ، قد گذاری و رحمت ارث صالحان را استشمام کنی . آیا نمی بینی که صبح ، نزدیک است ؟!
اعتقاد به مهدویت ، به وجود مقدس مهدی موعود (ارواحنا فداه) امید را در دلها زنده می کند . هیچ وقت انسانی که معتقد به این اصل است ، نا امید نمی شود ، چرا ؟ چون می داند یک پایان روشن حتمی ، وجود دارد ... سعی می کند که خودش را به آن برساند .
ایمان و اعتقاد به امام زمان ، مانع از تسلیم شدن است و ملتهای با ایمانی که حضور قطب عالم امکان را در میان خود احساس میکنند . از حضور او امید و نشاط می گیرند و برای مجد و عظمت اسلام ، مبارزه و مجاهدت می کنند و با تکیه بر همین امید درخشان بود که ملت بزرگ ایران ، پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و افتخار طول تاریخ بشر و تاریخ اسلام شد .
در هدف گیری و نشانه گرفتن برای دورخیزهای تاریخی ، باز مسئله مهدویت نقش دارد . میان آن ملتی که برای خودش آینده ای نمی بیند و فکر می کند که :"بالاخره موج فساد ، دنیا را روز به روز بیشتر می گیرد . ما هم چند صباحی محض تکلیف مقاومتی هم می کنیم ، اما آخرش چه ؟" و آن ملتی که می داند این مقاومت ، ایجاد یک گام بلند به سمت آن آینده ای است که خدای متعال وعده داده که برای بشریت پیش می آید ، آن هم نه یک وعده مبهم بلکه یک وعده روشن ، فرق هست . رهبر آن ماجرا هم مشخص است که چه کسی است . او حی و حاضر و زنده است ، و دل او ، متصل به ملا اعلا و غیبت است . ملتی که به چنین چیزی اعتقاد دارد ببینید که برای چه اهدافی دور خیز میکند و چه طور همت اش بالا می رود ! این عقیده ، عقیده بسیار مهمی است ، کما این که انسان خیال می کند خدای متعال هم این واقعیت را با همین تدبیر ایجر کرده که انسانها بتوانند با همت و اراده خود و با این پشت گرمی محکم را هها را طی کنند تا این که ان شاءالله آن بزرگوار بیایند و دنیا شروع شود .
نفس وجود این پشتوانه عظیم ، هر انسانی را چنان مستحکم می کند که می تواند در همه میدانهای دشوار ، وارد شود .
ـ بعضی ها ، انتظار فرج را به این می دانندکه در مسجد ، حسینیه ، و در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان را از خدا بخواند .... فکر این مهم ، که یه کاری بکنند ، نبودند .
ـ یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند :این است که ، ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد ، ما تکلیف های خودمان را عمل میکنیم . برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شا ءالله درست می کنند ... .
ـ یک دسته ای می گفتند : که باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیاید . ما باید نهی از منکر نکنیم ، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند ، گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود .
ـ یک دسته ای از این بالاتر بودند . می گفتند :باید دامن زد به گناه ها دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود . حضرت تشریف بیاوند ... .
ـ یک دسته دیگری بودند که می گفتند : هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، ای حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است ....
حضرت صاحب که تشریف می آورند ، برای چه می آیند ؟ برای این که عدالت را گسترش بدهند برای این که حکومت را تقویت کنند . برای این که فساد را از بین ببرند. مابر خلاف آیات شریفه قرآن ، دست از نهی از منکر بر داریم ، دست از امر به معروف برداریم و گناهان را توسعه بدهیم ، برای اینکه حضرت بیاند ؟!!
قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ نشر و اجرای آن ، بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا کشید ، فقط برای مدت محدودی بود ؟
آیا خدا ، اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال ؟ و پس از غیبت صغری ، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است ؟ اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بد تر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است .